۱۳۹۳ دی ۱۸, پنجشنبه

آنچه گذشت

صبح با چشم های پف کرده و سر سنگین بیدار شدم. ساعت قطارها را چک کردم که بروم دانشگاه التماس که اجازه بدهند اپلای م را تمام کنم. این وسط استرس احمقانه چی بگم به طرف و اگر چینی یا هندی باشد و من لهجه اش را نفهمم و خنگ به نظر بیایم چه کار کنم و بدتر از اون اگر آمریکایی باشد و لهجه من به نظرش احمقانه بیاید چی هم خرم را گرفته بود. 
دیشبش کاوه بهم گفته بود چرا با هیچ کدوم از دوستات حرف نمی زنی! راست می گه!‌ مدت هاست حرفی نمی زنم!‌ چند وقت پیش نرگس هم گفت چرا هیچ خبری ازت نیست!‌ این شد که ایمیل زدم به بابک و گفتم ددلاینم رد شد! جواب داد زنگ بزن بهشون. بعد دوباره جواب داد پاشو برو اونجا. بعد دوباره تر جواب داد من تو جلسه ام، میام بیرون بهت زنگ می زنم!‌ بعد همین سه تا ایمیل کلی قلب من رو گرم کرد!‌ لباس پوشیده بودم که برم و داشتم حساب می کردم که فلان ایستگاه اگه خط عوض کنم فلان موقع می رسم و وای امروز باید پلن موبایلم رو هم عوض کنم و بذار دیتا هم بگیرم براش. بعد مرجان زنگ زد یه دپارتمان دیگه و گفت نتونستم اپلای کنم و منشیه گفت باشه برات درست می کنم. داشتم فکر می کردم چی بگم که کاوه گفت حالا بشین صبحانه بخور بعدا. به نیوشا هم تکست زدم که دیدی چی شد و اینا! کلا سعی کردم تمام صحبت هایی که این مدت نکرده بودم رو با همه بکنم. 
بعد از صبحانه چیزی که باید بگم رو آماده کردم و شروع کردم به تمرین کردن واسه کاوه (بله من به شدت استرس صحبت کردن با آدما رو دارم همچنان) و کاوه گفت خیلی شل و ول و بی اطمینان صحبت می کنی. باید لابه کنی یارو دلش بسوزه. 
زنگ زدم و منشیه گفت ما معمولا از این کارا نمی کنیم حالا یه ایمیل بهم بزن. منم ایمیله رو آماده کردم فرستادم کاوه نظر بده!‌ بعد اون چهار تا جمله آبکی منو کاوه تبدیل به چهل تا جمله ناله و التماسی کرد و منم فرستادم واسه خانومه. دیدم بابک بهم زنگ زده. بعد هم ایمیل زده بود که از جلسه اومده بیرون که بهم زنگ بزنه! 
یک ساعت بعدش دوباره زنگ زدم خانومه گفتم ایمیلم رسید؟ چک کرد گفت آره. دوباره ناله کردم که من همه چی رو آپلود کرده بودما! ریکام هام هم رسیده بود حتی. فقط اون پولش رو نداده بودم. تو ری خدا! گفت تا عصر بهت خبر می دم.
این وسط من دیدم ا چرا اینترنت دار نشده گوشی م؟ دیدم اون گوشه پایین پلنه ریز نوشته دیتا فقط واسه گوشی های ساده است نه اسمارت فون! بلی! شروع کردم به زنگ زدن به اپراتوره که چه وضعیه آخرش هم گفت پاشو برو دم در مغازه.
...
در آخر اینکه عصر خانومه ایمیل زد که  یه روز تمدید کردیم برات! اپراتوره هم گفت دیگه پولو دادی رفته!‌ ما هم رفتیم تو کافه- شیرینی فروشی نشستیم من اپلای م رو انجام دادم و شیرینی هم خوردیم و به همه خبر دادم که درست شد. و به خودم گفتم یعنی واقعا آدم واسه اولین گزینه ای که می خواد بره باید این طور برخورد کنه؟ این وسط بیست دلار پول موبایل زیادی دادم! حالا به جای ۲۵۰ دقیقه این ماه نامحدود می تونم صحبت کنم! زنگ بزنید بهم!‌
.
تکمله:‌ نگارنده روی دنده وراجی و ادیت نکردن افتاده. چرایش هنوز مشخص نیست! 

هیچ نظری موجود نیست: