یک وقتهایی هم نمیفهمی باید ممنون اتفاقها و موقعیتهایی باشی که واقعیت مزخرف را توی صورتت پرتاب میکنند یا اینکه آرزو کنی کاش سرت همیشه زیر برف خوشخیالی پنهان باشد.
یک وقتهایی هم حس میکنی زندگیت را هنریک ایبسن دارد مینویسد. همان چیزی که از آن هراس داشتی.
خوبیاش این است که دنیا نکبتتر از آن است که دلت به حال خودت بسوزد. اینقدر کثافت دنیا را برداشته که وقت نمیکنی اصلا به حال خودت فکر کنی.