خب من قرار بود مسافرت برم که جور نشد! بعد من همونطور که اگه ددلاین یه پروژهای بیفته عقب هوا میکنم تا دو شب قبل تحویل! خیلی سرخوش دارم پولامو خرج میکنم و میگم آره پاییز میرم! یاه یاه!
خلاصه اینکه این ماه مقادیری لباس از نوع پیرهن خوشگل که مهمونی دعوت بشه آدم بسیار شیک بره بشینه و پاش رو بندازه رو پاش و دستمال کاغذی رو بذاره لای لباش که رژش پر رنگ نشه و چی و چی خریدم! با مانتوی گل و گشاد همینجوری بپوشیم بریم سر کار! با مانتوی چارخونه خوشحال بریم سر کار! با شلوار گشااااد خنک وای چقد من هپی م! و یه سری چیز میزای دیگه! این ماه کللی بیرون غذا خوردم و هیچی هم ورزش نکردم! ها ها! حالا دو هفته دیگه پروژهها تموم میشه! (آخه الان من خیلی دارم وقت میذارم پاشون!) ها ها ها!
دیگه اینکه این ماه تولدم بود و کلی هم خوب بود! هی تبریک و هی کادوهای دوس داشتنی! هی من خوشحال و قند تو دل آب شو!
.
پ.ن. دیروز یهو فهمیدم من دوستی ندارم که شکم چران باشه! زنگ بزنم بگم هی فلانی پاشو بریم تو اون پیتزاییه اون خیابونه پیتزا بخوریم! پایه مربوطه مدتیه متواری شده!
.
پ.ن.2 . دارم جلو خودم رو می گیرم که همین الان ایمیل نزنم به نرگس نگم توروخخخخدا یه برنامه بذار کوله بذاریم پشتمون بریم جنگل! فقط به این خاطر که الان خوشحال و خندانه توجه نمی کنه به درخواستهای یک عدد کپک زده در دود! =)
قسم میخورم دیشب به شدت استرسی و ناراحت و عصبی بودم! تهران * من * حراج رو دیدم و رفتم واسه خودم عزاداری راه انداختم و با دیگران بحث کردم و خودم رو به در و دیوار کوبیدم و صبح با چشمهای پف کرده رفتم دانشگا! الان خوش شدم یهو!
اون کیف خانوم مهندسی که خریده بودم، خب؟ همچنان با کوله میرم سر کار =)