۱۳۹۳ دی ۱۷, چهارشنبه

بعد از واقعه

خب
ددلاینه رد شد! از روی من احتمالا.
حالم که خوب نیست. حتی نه به خاطر رد شدن ددلاین. نه فقط به خاطر رد شدن ددلاین. کلا. به خاطر اینکه فهمیدم همچنان عصبی و نمی دونم چی کار می خوام بکنم و همه چی هستم. هنوز درگیر همه چی هستم. هه!‌ چند وقت پیش ها داشتم فکر می کردم که بالاخره من با خودم آشتی کردم. دیدم متاسفانه دورتر و دورتر از چیزی هستم که می خواستم. شاید دورتر از همیشه.

تقریبا هیچ چیز سر جای خودش نیست. تمرین های تیاتر مزخرف اند. مزخرفت ترین و الکی ترین نقش ممکن مال منه. در حدی که اونی که کنار من بود ول کرد رفت. من چرا نمی رم؟ نمی خوام جا بزنم. فکر می کنم شاید بعدا حسرتش رو بخورم. می دونم از همه بهتر نیستم اما می دونم هم بین اون هشت، نه تا دختر از چند نفر قطعا بهترم. از سپتامبر تا الان تمام آخر هفته هام رو گذاشتم برای کاری که هفته شماری می کنم تا آخر این ماه تموم شه و ریخت خودم و دیگران رو نبینم. 

اینکه هر کاری رو می ندازم عقب و عقب تر. اینکه کامفورت زونم دیگه داره تقریبا خودم و خودم می شه. همه اینا باعث می شه حالم بدتر شه. 

۲ نظر:

niyoosha گفت...

chera faghat khodeto ba dokhtara moghayese kardi?

leilak گفت...

چون اونا رقيب من تو گرفتن نقش بودن. نقشاي مرد رو كه بهم نمي دادن به هر حال