این یلدا حال خوشی ندارم چندان! از نظر درونی با خودم مشکل پیدا کردم! کلی ویژگی بد تو خودم پیدا کردم که دوست دارم از بینشون ببرم! شاید بعد از اون آدمهای بیشتری از من بدشون بیاد. شاید اون لیلای ابلهی که تو وجودمه و از کوفت و زهرمار هم عذاب وجدان می گیره شروع کنه به لگداندازی! اما باز هم به نظرم باید اون ویژگیها از بین برد!
.
فال امسالم:
دلم رمیده شد و غافلم من درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
خیال حوصله بحر میپزد هیهات چههاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را که موج میزندش آب نوش بر سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش