۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

قرمز انار من


امشب یه یلدای دیگه ست! یلدا خوبه، یلدا انار داره. دلم یه یلدایی می‌خواد که تو باشی و آواز و انار گلپر نمک‌زده.
دلم زمزمه کردن می‌خواهد. دلم شعر خواندن می‌خواهد.
.
تک‌مضراب:
احساس می‌کنم 
در چشم من 
به آبشر اشک سرخگون 
خورشید بی‌غروب سرودی کشد نفس.....



تو سالن رادیولوژی دارم راه می‌رم. راه می‌رم که ماده‌ای که خوردم بره پایین‌تر تا هی برم عکس بگیرم. از صبح معطل همین کارم. اینه که می‌رم تو نخ آدم‌ها. خانوم‌های حامله‌ای که واسه سونوگرافی اومدن، مادرهایی که با بچه‌هاشون اومدن.... یکی از این مادرها چقدر منو یاد تو می‌ندازه. زن جوونی که یه بچه یه ساله داره، با ابروهایی شبیه ابروهای تو، مهم‌ترین چیزی که از صورتت یادم مونده. می‌دونی من به فرم ابروی دخترا زیاد دقت می‌کنم. ابروهای پر و کشیده رو دوست دارم. ابروهای پر و کشیده ای که زیاد تر و تمیز هم نباشن، یه مدتی از برداشته شدنشون گذشته باشه. ابروهای تو این‌جوری بود به نظرم. همون چند بار کمی که دیدمت. چرا دوست داشتم بیشتر ببینمت؟ از همون بار اول. من که اصلا نمی‌شناختمت. هنوزم نمی‌شناسمت. اما ازت خوشم میاد. من از ابروهای کشیده و پر و چشم‌های درشت تو خوشم میاد. امروز فهمیدم ناخودآگاه تو چهره‌ها دنبال ته‌مایه صورت تو ام. 

۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه


این روزها جور عجیبی‌اند! با سرعت عجیبی می‌روند! باز کلی کار نکرده دارم! و برای اولین بار احساس کردم که چندان هم بچه نیستم! 25 سالگی شاید سنی باشد که آدم باید احساس کند باید تکانی به خودش بدهد.
راستش سر کار رفتن را دوست دارم، هرچند ای کاش پولش بیشتر بود =)
اصولا در شرایط بحرانی باید موجودات برنامه و استراتژی و چی و چی داشته باشن، اما من دارم تو زندگی خودم قوطه می‌خورم و زمان با سرعت داره پیش می‌ره و همه چیز انگار دور از دست‌رس من‌اند!
نا امید نیستم. شاید یه‌کم ناراحت از دست خودم. شاید یه‌کم خسته از دائم عقب بودن از برنامه‎ها، و اینکه هی باید بدوی تا به چیزهایی برسی که خیلی‌ها از اول داشتند!
اینکه هنـــــوز مطمئن نیستم راهی که دارم می‌رم چقدر درسته؟ اینکه آیا کاری که دارم می‌کنم رو دوست دارم؟ آیا تصویری که از خودم دارم و می‌خوام بهش برسم همونیه که می‌خوام؟ و اینکه آیا بیست و پنج سالگی دیر نیست برای فکر کردن به اینکه تا اینجا درست اومدم یا باید دور بزنم؟
.
پ.ن. می‌دونم جای دور زدن ندارم، می‌دونم از نظر منطقی دارم راه درستی رو می‌رم. اما می‌ترسم یه روزی منطقم واسه خستگی‌هام جوابی نداشته باشه!