۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

هم چو سرو روان، ای در شب تار من روشنایی

خسته شده بودیم از راه رفتن و حرف زدن ولو شده بودیم رو نیمکت. چشم دوخته بودم به مجسمه خیام و هوای ملس بهاری رو با بوی برگای تازه می‌دادم تو ریه‌هام. یادم نیست به چی فکر می کردم که هدفونو داد بهم و گفت "این آهنگ رو گوش کن، می دونم لابد شنیدی! اما گوش کن بازم"، و من پرت شدم به اولین اسفندی که دانشجو بودم. به کلاهی که پردیس برام بافته بود.* به سویی شرت طوسی گشاد زروتن‌م، به اون روزی که واسه خودم نرگس خریده بودم اومده بودم دانشگاه. و ساره بهم گفت آلبوم جدید همایون شجریان رو شنیدی؟ سی دی منشو ازش گرفتم و دیگه بقیه ش من بودم و بوی نرگس و صدای همایون!

بعدش کل ترم دو برای من شوق دوست همایون شجریان بود، وقتی هی گوشه‌های ریاضیات عمومی استوارت می‌نوشتم "آتش زده‌ای بر دل، وای از من و آه از دل، زندگی بی تو شده بی حاصل، دل شده مجنون چه کنم با دل..." و هوای بی‌نظیر اردی‌بهشت.

هربار شنیدن شوق دوست برای من تکرار تمام اولین‌هاییه که هرچند بعدها اسم تجربه و خامی گرفتند اما چیزی از ناب بودنشون کم نمی‌شه، و هربار حس کردنشون لذت عجیبی داره، مثل هوای اردی‌بهشت.

خیلی وقت بود می‌خواستم در مورد شوق دوست بنویسم. اما می‌ترسیدم که نتونم حسمو خوب رو کاغذ بیارم، الان هم ده بار تو ذهنم نوشتم و پاک کردم و باز هم راضی نیستم!

این نوشته انحصارا متعلق به منه و هیچ کسی رو به دلیل عزیز بودن، هم‌قدم بودن و یا حتی بودن در اون لحظه شریک نمی‌کنه.



*یه فیلم آشغالی تو جشنواره اون سال بود به اسم "مرگ آقای لازاروفسکی!" فیلم به غایت خواب‌آور و مزخرفی بود! کلاهمو تو سینما جا گذاشتم سر اون فیلم. کلاه نازنینمو!



۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

it's still good

خب، تموم شد! تعطیلات خوبی بود! آدم‌هایی که دوست داشتم رو دیدم! غذاهایی که دوس داشتم رو خوردم! واسه خودم عیدی‌هایی که دوست داشتم رو خریدم.

.

.

امشب لیست چیزایی که دوست دارم بخرم رو نوشتم کنار چیزایی که قبلا نوشته بودم و نگاشون کردم! نمی‌خواستم حموم برم که سشوار موهام به هم نخوره! اما گفتم روز اول رو تر و تمیز و سبک شروع کنم و البته سعی کردم خودم موهامو سشوار بکشم هرچند خیلی شبیه کار خانوم آرایشگر نشد!

شلوار خواب بهاری مو پوشیدم و تاپی که دوسش دارم! و اسلیپرام البته*! بافتی که از پاوه خریدم رو پهن کردم رو تختم! و در حالی که دلم به شدددت آش رشته به سبک شمالی** می خواد می رم که سال جدید رو شروع کنم!

*احتمالا خیلی تا حالا گفتم فلان شلوار رو پوشیدم با فلان تاپ خوابیدم! خب چون دقیقا انتخاب لباسی که باهاش می‌خوابم به حسی که دارم، دوست دارم داشته باشم و فردا صبحش خواهم داشت ربط داره! از این نظر خیلی مهمه!

**آش رشته شمالی تنها فرقش با آش رشته تهرانی اینه که کشکش جدا نیست! هوووم و پرررر از کشک البته!

پ.ن. دیشب داشتم فکر می‌کردم که اووو سال دیگه این موقع هنوز دانشجو خواهم بود! و بسه دیگه خسته شدم =) !!

پ.ن.2 الان که دارم این مطلب رو پست می‌کنم، تا خرخره باقالی پلو خوردم! و از اون‌جایی که برای این سوال که "این آشپزخونه‌ها چی تو غذاشون می‌ریزن که اینقدر معده رو اذیت می‌کنه" هنوز جوابی ندارم! معده‌م داره سر ناسازگاری گذاشتن رو شروع می کنه!