روزها میان و میرن و میدونم یک روز به زودی میافتم به دویدن و گفتن اینکه چرا زودتر کارامو شروع نکردم!
روزها میان و میرن و من به طرز عجیبی همه روزها رو دوست دارم. خودمو هم. با اینکه موهای صورتم در اومده! با اینکه اپیلاسیون نرفتم! یه وقتایی استرسی میشم. یه وقتایی از خودم ناامید میشم که چرا تلاش نمی کنم. اما بقیه وقتا خوبم.
راستش رو بگم دلم تفریح بیرون رفتنطور نمیخواد. الان مدتیه که دلم بیرون غذا خوردن نمیخواد، حتی سفر رفتن هم نمیخواد. دلم میخواد یه جا بشینم و بخونم. بعد برم قدم بزنم و آدما رو ببینم، بعد دوباره بشینم بخونم. بعد برای خودم چای درست کنم و بعد دوباره بخونم. نمی دونم بعد از این خوندن ها کی وقت نوشتن میشه! اما می دونم که میشه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر