۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

.

بعضی کارها رو نمی‌فهمم چرا انجام می‌دم! مثل امروز که کیک سیب درست کردم و اینچیلادا! در حالی که می‌تونستم کتاب بخونم یا فیلم ببینم! یه کیندل بوک مجانی جدید گرفتم! و جنایت و مکافات که آقای صاد داده بهم!
هیچی دیگه الان یگانه شلواری که هم توش لاغر نشون داده می‌شم هم گرم نیست، هم به مانتوی ژیگولی که شرکت می‌پوشم میاد، کثیف شده! باید همین امشب بشورمش!
چه‌جوریه که اینقدر زود نصفه‌شب می‌شه! پس آدم کی کتاب‌های نیمه‌کاره‌ش رو تموم کنه، بره سینما، بره کافه، تو هوای بهاری قدم بزنه، سازه بزنه، بره دوستاشو ببینه، آشپزی کنه..... واللا!
.
پ.ن. دوست ندارم بگم، اما لذت خوبیه وقتی تویی که آدم خاص زندگی من هستی از غذایی که درست می‌کنم تعریف می‌کنی! (آیکون زن سنتی درون من که دستاش بوی پیاز می‌ده)

پ.ن.دو. این فیلم‌های جدیدی که گرفتم رو هم باید برنامه بزاریم ببینیم! وقتی که عقده آشپزی‌کردنم خاموش شد! 

هیچ نظری موجود نیست: