مسئله سر ریخت و قیافه بود، میگفت مردم توی تهران دو دستهاند. آنهایی که مثل فریبا تن و بدنشان، وقتی لباس میپوشند، به خطوط صاف تبدیل میشود. یعنی طوری در لباس پوشیدن دقت میکنند که وقتی جلو چشمت میآیند، هیچ چیز نافرم و نامتوازنی از آن بیرون نمیزند. فرقی هم نمیکند در خانه باشند یا شیکترین مهمانی شهر. یک عده هم مثل خودش و من یا متوجه این کج و کولگیهای تن نیستند یا حوصلهی درست کردنش را ندارند یا وقتش را. میگفت صافها فرقی نمیکند چاق باشند یا لاغر، پیر باشند یا جوان، مرد باشند یا زن، هر چی باشند، وقتی لباس میپوشند تبدیل میشوند به یک کل؛ چیزی که میتوانی با یک اسم صدایشان کنی. اما ما وقتی لباس میپوشیم، حتا اگر خیلی هم خرج کرده باشیم، ترکیبی هستیم از چند چیز؛ دست و پا و شکم و گودی کمر و افتادگی شانه و باسن و هزار برآمدگی و تورفتگی توذوقزننده.
میم عزیز - محمدحسن شهسواری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر