نگاه کردن آدمها جذاب است. دنبال کردن نوشتههای یک آدم و بعد به طور کاملا تصادفی شنیدن حرفهای آدمها دیگری در موردش. یادت میآید اولین بار که آمدم خانهتان گفتم مادرت شبیه مادر میم است؟ بعد گفتی هر کس میم را دیده گفته شبیه جوانیهای مادرم است؟ و خب هیچ ربطی ندارد که آدم شبیه خاله دوستپسرش باشد! بعد مغزم از این همه ارتباط به هیجان میافتد. و حالا که نوشتههایش را میخوانم احساس میکنم من این آدم را میشناسم. چقدر؟ مهم نیست. همینقدر که میدانم دامن پوشیدن را دوست دارد و قیافهش شبیه جوانیهای خاله دوستپسر سابقش یا اسبقش یا خیلی قبلترش است.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
اینی که دامن پوشیدن رو دوست داره انگار هلنای نوشته قبلی ئه! :)
ارسال یک نظر