۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

رویم ای دل به دنیایی که رنگ غم ندیده...


از فانتزی‌هام اینه که یه روزی تولدم باشه. تو یه رستورانی با چند تا از دوستامون جمع شده باشیم و یهو تو کادوت رو رو کنی! بری درو باز کنی و اون آقای پیری که آکاردئون می‌زنه و شبیه ویگن می‌خونه رو بیاری تا "ستاره امشب کسی ندیده" رو بزنه و من از خوشحالی رو زمین نباشم. تصورش هم دوست دارم. 

هیچ نظری موجود نیست: