۱۳۹۱ مهر ۲۹, شنبه

همان‌قدر پنهان، همان‌قدر گریزناپذیر...

دیشب می‌خواستم بنویسم وقت نشد! یاد چهار سال پیش افتادم، شب قبل از امتحان جی‌آر‌ای چقدر دلهره داشتم، دلهره‌ای که ربطی به امتحان  نداشت. آخرش واسه خودم تو موبایلم نوشتم، نگران نباش، همه چی درست می‌شه. و خب من الان خوبم. تمام این استرس‌ها قابل تحملند وقتی آدم ته قلبش یه گرمای گنده احساس کنه.


هیچ نظری موجود نیست: