۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

.


من خبرهای مربوط به پنج‌شنبه و جمعه سینما آزادی رو خوندم، خبرهای پول جمع کردن‌ها همین‌جوری وبلاگ‌نویس‌ها رو خوندم و گریه کردم. اسمش حتی اگر جوگیری هم باشه برای من قشنگ بود. نمی‌دونم چرا این‌قدر ضعیف شدم که نمی‌تونم خودم کاری بکنم. اگه نزدیک باشم عین ابله‌ها گریه می‌کنم. سینما آزادی هم اگه می‌رفتم می‌دونم گریه می‌کردم. کلا به تفی بنده اشکام. همین اتفاق‌هاست که کنار دزدیده‌شدن دوباره پخش ماشین تو روز وسط شهر و دیدن زنی که کیفش رو زدن و داره تو خیابون راه می‌ره گریه می‌کنه، هنوز می‌تونه آدم رو زنده و امیدوار نگه داره. 

هیچ نظری موجود نیست: