برای من خوشبختی همین سفری بود که رفتیم. آن لحظهاش که ماست چکیده محلی خوردیم، آن لحظهاش که از بازار روز سبزی خریدیم و خانه را بوی ریحان و نعنا پر کرد، آن لحظهاش که چای خوشرنگ به دست کتاب دلخواهم را داشتم میخواندم. همان لحظهای که از شر هوای شرجی ولو شدهبودم زیر باد کولر و خودم را زیر پتو مچاله کرده بودم و کتاب میخواندم، میفهمیدم که چقدر دارم انرژی میگیرم. همان وقتی که جنگلی را نگاه میکردم که هیچ لنزی نمیتوانست قشنگیاش را ثبت کند از شدت خوشبختی میلرزیدم.
میخواهم بگویم، این سفر لحظه لحظهاش انرژی بود!
پ.ن. کاش میشد همین چیزها را داشت و بقیه چیزها را فراموش کرد. و خب باید خودم را برای یک سال انرژی گذاشتن برای درست کردن بقیه زندگی آماده کنم! بعدش بروم یک جای دیگر تازه سعی کنم همین لایف استایل را بسازم.
.
* سهراب سپهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر