۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

خود درگیری!

عصبانی ام از اینکه همکار مذهبی خارج‌نشین که پاسپورت انگلیسی داره و تا دوران فوق‌لیسانس هم اونجا بوده سه هفته قراره بره انگلیس، و از اونجایی که انگلیس رو وطن خودش نمی‌دونه روزه نمی‌خواد بگیره! نیت می‌کنه و چمی‌دونم چی!
آدمی که کلی سال اونجا بوده و کار هم کرده اونجا، الان به نظرش وقتی روزه ست ما نباید غذا گرم کنیم بخوریم و اوف اوف بوش میوفته تو سرشون! از پارسال منتظرم یه روزی تو روی من این حرف رو بزنه تا بگم اون موقع که اونجا بودی چه جوری زندگی می‌کردی! لابد می‌دونه من آدم وحشی پاچه‌گیری‌ام جلوم نمی‌گه! از امروز اما دارم شاخ درمیارم که آخه هر جوری حساب کنی انگلیس می‌شه وطن طرف! اما روزه نمی‌گیره! اصلا مسافرتش رو هم جوری ست کرده که تو ماه رمضون باشه.

ناراحتم از اینکه عصبانی ام! به من چه؟ عقاید مذهبی کوفتی دیگران به من چه؟ حتی اگه به نظرم مسخره باشه چرا باید حرص بخورم؟ چرا نمی‌تونم شونه‌هام رو بندازم بالا؟ چرا نمی‌تونم حساب اونی که اسلامش رو تو چشم من فرو کرده با آدم‌های دیگه جدا کنم؟

پ.ن. الان دارم فکر می‌کنم این همکارهای دور و بر من اسلامشون رو تو چشم من دارن فرو می‌کنن یا نه؟

۱ نظر:

narciss گفت...

اينجاهاس كه آدم ميبينه كار كردن تو يه شركت غيرمذهبي چقدر آرامش‌بخشه! به نظرم تو هم اگه يه آماري بگيري از تعداد پست‌هاييت كه در مورد مذهب فرورفته‌ي همكاران به چشمته، متوجه ميشي كه وقتشه از يه شركت اونجوري بياي بيرون!! حتي شايد در مواردي يه شركت كاملن دولتي و مذهبي خيلي بهتر از اين روشنفكر مذهبي‌ها باشه!