۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

ماهی کوچک....



چند روز پیش رفتم سراغ نوشته‌های قدیمی‌م، و متوجه شدم چقدر همه نوشته‌هام مریض بودند! چقدر داشتم دست‌و پا می‌زدم تو زندگی‌م! نمی‌دونم خودم چقدر متوجه بودم که این‌قدر دارم درد می‌کشم! و وقتی خودم حواسم نبود چطور انتظار داشتم کس دیگه‌ای بفهمه! و یا شاید اون کس دیگه باید بهتر از من می‌فهمید! کس دیگه‌ای که احتمالا هنوز هم منو متهم می‌کنه!
.
غرض اینکه حس خوبی دارم که دیگه وسط اون نوشته‌ها نیستم! 

.
تک مضراب:
هیچ‌وقت فکر نکردی که زن هم می‌تواند بخار شود
هرقد هم که سرد باشی

زنی که بخار شود
آزادتر از هر پیوند و قانونی است
آزادتر از "دوستت دارم"
آزادتر از منی که دیده بودی
آزادتر از آنکه بماند


هیچ نظری موجود نیست: