۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

secondhand smoke

یلداست و من فکر می‌کنم به منی که جلوی یه لوازم‌التحریر فروشی تو انقلاب وایساده و مدل‌های نقاشی رو ورق می‌زنه و منتظر تویی که بیاد و کافه هنر و صحبت کردن از در و دیوار و منگ شدن من بی‌جنبه از بوی سیگار و لیموناد شاد و شنگول من و قهوه فرانسه انتلکچوال تو!

اینا رو گفتم چون امروز داشتم فکر می‌کردم به یلدا و کاسه‌های انار کافه هنر.

.

پ.ن. خیلی فکر کردم یادم نیومد در مورد چی حرف زدیم و چه کتابی رو بلند بلند خوندیم. در همین حد لیموناد و اون میز کوچیک کنار در انباری بودم فقط! شاید اصلا حرف نزده باشیم! کسی چه می‌دونه.

هیچ نظری موجود نیست: