۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

من تازه از خواب یک صدف از کف هفت دریا آمده بودم


رسیدم تو ماشین اول کفشای گه پاشنه بلند رو در آوردم

بعد بلند بلند با رضا یزدانی خوندم و شاکی بازی درآوردم

بعد تا خود پمپ بنزین گریه کردم

بعد تا خود چارراه غر زدم- بعد دهنم با یه دسته گل نرگس بسته شد

بعد رفتیم تا خرخره دل و جیگر خوردیم

بعد هی یه مسیری رو دور زدیم شب به اون چشمات خواب نرسه گوش کردیم

بعد هم که دیدیم آقا سمبوسه ای پارک از هند برگشته خوشحال شدیم هرچند دیگه جا نداشتیم !‏



پ.ن. نه که خوب باشم اما اتاقم بوی نرگس می‌ده خب- نمی‌شه بد بود اینجوری
 
دلم تمرین تیاتر می‌خواد- که دراز بکشم و شهاب بگه به هیچ چیز فکر نکنید... اگه فکری هم خودش اومد، نذارید بمونه
نشستم رو تخت، پاهامو تکیه دادم به دیوار و به خودم می گم نذار فکری بمونه تو سرت. دارم فکر می‌کنم دکالوگ گوش کردن حالم رو خوب می کنه یا بدتر؟

۲ نظر:

maede گفت...

پ.ن. نه که خوب باشم اما اتاقم بوی نرگس می‌ده خب- نمی‌شه بد بود اینجوری

منم همیشه زندگی م با نرگس خر میشم. یعنی میشدم. خوبی (یا بدی ش) اینه که
اینجا نرگس نیست

گاهی ام که کسی نبود ما رو خر کنه و دهنمونو ببنده، خودمون با یه نرگس چهار راهی و بوی تا دو-سه روزش خر می کردیم این دل وامونده رو

لیلا گفت...

در مورد خود خر کنی با نرگس بسیااااار موافقم
:)