۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

:)

برگشتم از چرخیدن و ولو شدن با شلوار خرسی و بیرون رفتن بدون حتی یه بار نگاه کردن تو آینه و هرهر به در و دیوار خندیدن و فکر نکردن به غم و غصه های دنیای کوفتی.

و خب الان یه خروار کار دارم. از دانشگاه و خونه و شرکت! و یه خروار نقشه و فکر و خیال تو سرم!

هیچ نظری موجود نیست: