خب بعضی وقتا آدم خر میشه دیگه!
اعصابش خورد میشه از یه اتفاقی که سر کار افتاده، بعد عین خرا به جای اینکه بره با یکی که بلده حرفای خوب خوب بزنه و آدم رو از اون مود سگ پاچهگیر بیرون بیاره، کله میکنه میره خونه، بعد عین خرا میتمرگه رو تخت و به جون دنیا غر میزنه و از همه چی ایراد میگیره و هی شکلات و تخمه هندونه پوستکنده میخوره و برنامه تیاتری که چیده رو بههم میزنه و درحالی که میدونه دو روز دیگه مث سگ پشیمونه که تیاتره تموم شده و نرفته، غر میزنه که اصلا نمیخوام برم تیاتر! اصلا میخوام کلا بشینم رو تختم تا آخر دنیا و این وسط پریود شه و شاکی بشه که تر خورده به برنامه استخر جمعه و گِل بگیرن کلا زندگی رو و بعد واسه بار شونصدم به خودش یادآوری کنه این صابمرده رو یه جا یادداشت کن بدونی کی قراره نازل شه و هی غصه بخوره که اصلنم از کاری که میکنه راضی نباشه و حقوقشم تازه کم باشه و ازون دفترچهها که نشر ثالث داره و واسه طراحیه اما برچسب زده رو قفسهش "دفترچه خبرنگاری" دلش بخواد که توش با رواننویس نوک نمدی ریز ریز غرغر کنه و ساعت 12 شب باشه و فردا تمرین تحویلی داشته باشه و هنوز حتی درس رو هم نخونده باشه.
.
پ.ن. خب یه نفس بگیر وسط غر زدن
پ.ن2: خوبیش اینه اونی که بلده حرفهای خوب خوب بزنه بلده!
پ.ن3: خب تشنهم شد اینقدر شکلات و تخمه خوردم :|
پ.ن3: خب تشنهم شد اینقدر شکلات و تخمه خوردم :|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر