۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

از دانشگاه می‌رسم خونه، می‌رم دوش می‌گیرم، آب سرد، بس‌که هوا گرمه لامصب- خیس میام رو تخت‌خواب ولو می‌شم و از حرکت قطره‌های آب رو رو پوستم لذت می‌برم. پا می‌شم می‌رم با بچه‌ها بشینیم فیلم ببینیم. تو خونه احساس کردم موهام باز باشه خوشگل‎‌تره اما تو خیابون که می‌رسم پشت گردنم گُر می‌گیره، می‌رم از همون مغازه سر خسروی کلیپس بخرم. فقط یه مدل داره- از این جیگولیا که روش نگین داره و مارک شانل!! می‌گم جهنم! عوضش کوچیکه، از وقتی موهامو کوتاه کردم همه‌ش موهام واسه خودشون می‌ریختن بیرون، یه لاک می‌بینم، از این اکلیلی‌ها =) اکلیل نقره‌ای. یاد ناخونای خانوم آرایشگر می‌افتم که بعضی وقتا پر اکلیل نقره‌ایه. می‌خرمش. وقتی بچه‌ها دارن پیشنهاد می‌دن چه فیلمی ببینیم، می‌زنمش رو ناخونام که لاک صورتی کم‌رنگ داشتند. آخرش تصمیم می‌گیریم مستاجر پولانسکی رو ببینیم. الهام داره ماکارونی درست می‌کنه و من لم دادم رو کاناپه آب انبه می‌خورم و می‌گم ها ها، ناخونام چه دهاتی شده. محدثه تصدیق می‌کنه که آره دهاتیِ خوبی شده! تا یه جایی از فیلمو می‌بینیم و بعد ماکارونی می‌خوریم و آزاده میاد و صحبت و دیگه پا می‌شیم می‌ریم خونه. خونه که می‌رسم دیره- یه‌کم نود می‎‌بینیم با مامان و اختلاط می‌کنیم. می‌گم گوجه داریم فردا ببرم با ناهارم بخورم. می‌گه نه. فکر می‌کنم صبح سر راه می‌گیرم. می‌گم ببین ناخونام چه دهاتی شده! می‌گه خودت می‌گی دیگه.

صبح باز دوباره مثل مرده‌ها پا می‌شم. وقت نمی‌کنم سر راه گوجه بخرم (لذت خوردن گوجه با نمک و بعضا نون اگر از س/ ک/ ث بیشتر نباشه کمتر نیست) کلیپس برق برقی شانلمو!!! می‌زنم به موهامو توی راه هی به ناخونای اکلیلی‌م نگاه می‌کنم. عین این بچه مدرسه‌ای ها! =)

ظهر که می‌رم گوجه و خیارشور بخرم واسه خودم می‌گم یادم باشه از الهام "مستاجر" رو بگیرم کامل ببینم این آخر هفته.

می‌گم امروز هوا خنک شده ها! =)

هیچ نظری موجود نیست: