۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه


امروز شرکت نرفتم و با مامان رفتیم دنبال یه سری کار!
اول از همه باید شهرک آزمایش می رفتیم در باب گواهینامه من! که چون دیر رفته بودم تمدید کنم گفتن باید دوباره امتحان بدی! منم لج کردم گواهینامه رو به مدت بیشتر از یه سال پرت کردم گوشه کمد! خونه مونم (با همین دیکته!) تو طرحه و منم که بچه ی مثبت اصلا بیرون نمی رم که!!! هیچی دیگه امروز رفتیم دیدیم هی هی!! دوباره قانون عوض شده و امتحان نمی خواد و باید برم تمدید کنم دوباره! مامانم میگه رسما قانونو از رو بردی!
در حاشیه ی رفتن ما به شهرک آزمایش اینکه ورودی خواهران و برادران جدا بود! و اونجا سه نفر خانم کارشون این بود که به قیافه ی ملت گیر بدن! کنارش یه سری کارای جانبی مثل گشتن کیف هم انجام می دادن! اما خب مثلا کوله ی منو سه ثانیه طول کشید تا بگرده بعد یه خانومه داشت رد می شد یهو خانومه انگار دزد گرفته! خانوم شما مانتوتون کوتاهه. شما که خودتون نمی بینید پشتش کوتاه تره چون با/سنتون می کشدش بالا! یعنی فقط یه ذهن منحرف می تونه این فکرا به سرش بزنه! هیچی دیگه به منم گفتن باید با چادر بری!! یه چادر مزخرف بوگندو هم بهم دادن. کلی هم مثلا قپی اومد که اگه بری بیرون ورداری برت می گردونیم! دوربین داریم! (تو مایه های اقا کلاغه بهمون خبر میده!) منم گفتم یه جای کارتون ایراد داره که اینجوری ملت میرن چادراتونو بیرون ول می کنن میان.. حالا منم در زمینه ی حفظ چادر و عفت عمومی و از این قبیل شوت! دو قدم راه می رفتم هی باید جمع می کردم خودمو! فقط هم منو راه دادن! نمی دونستم واقعا شهرک آزمایش این قدر فانکشن مهمی انجام میده که این قدر امنیتیه! چادره رسما داشت دهن منو صاف می کرد! منم دیدم آقاجان یارو که به شالم گیر نداد که به قد مانتوم گیر داد! چادرو انداختم رو شونم!!! این جلوشم گرفتم دستم! واقعا دیدنی بودم تو اون لحظه! با اون کوله ی پشتم! یه چند تا متلکم از برادران دینی بی جنبه ی گری گوری نصیبمون شد! یعنی رسما به صورت شاکی رفتم تو اون اتاقکه خواهران که یه تیکه ی گنده بارشون کنم که الان شما خیلی خوشحالی که حقوق می گیری به باسن مردم گیر میدی! (واقعا می خواستم عین همینو بگم) برو جمع کن بساطتو با این مردای چش هیزِ داغون (حوصله ندارم از آقایون عذرخواهی کنم چون خیلیییی اعصابم خورده شرمنده!) اما خب مامانم داشت باهاشون صحبت می کرد اونم به صورت صمیمانه! من نمی دونم رسما چه جوری میشه با این قبیل جماعت صمیمی صحبت کرد! اما دیگه من تو معذوریت اخلاقی قرار گرفتم! ایشششش!
بعدشم  برنامه این بود که بریم لباس بخریم واسه عروسی! که به سلامتی هیچ جا لباس گیر نیومد! اه! ناسلامتی من دخترخاله ی دامادم! بازار صفویه که داغون! مانگو ازون داغون تر! بارونم این وسط مثل چی می بارید خیس خالی شده بودیم. جا پارکم گیر نمیومد! فقط من تو آدلوفو دومینگز (کلاس برندو داری!!!) یه لباس دیدم که خیلییی خوشم اومد که اندازه م نداشت! گفت تموم شده می تونین برین از دوبی بگیرین! مفتح هم اومدیم کلی چرخیدیم تو ترافیکو جا پارک گیر آوردیم و لباس های آشغالو دیدیم! من واقعا موندم که آیا کسی اینا رو می پوشه یا نه!!! اعصابمم خورد شده بود دیگه قاط زدم گفتم من قائم نمیام! لباسامم آخه خیس شده بود دیگه رسما سگ پاچه گیر بودم!
اومدیم خونه و من ساعت چهار مثل خر خوابیدم و بازم کلاس زبان نرفتم! و شب هم به قصد گلستان زدیم بیرون که این دفعه خود طوفان از آسمون نازل شد! دیگه برف پاک کنا هم جواب نمیداد! اما ما به صورت کاملا راسخ رفتیم گلستان و واقعا من به این نتیجه رسیدم که ما احتمالا مذهبی ترین موجودات ایران هستیم چون وقتی می گفتیم ببیخشید لباس مجلسی کوتاه دخترونه دارین و به سمت یه سری بند و تور که به طرز مشکوکی ادعا می کردند لباسند هدایت می شدیم! و می گفتیم ببیخشید مدلی که آستین حلقه ای باشه ندارین! با نگاهی مواجه می شدیم که انگار همین دیروز از پشت کوه اومدیم شهر! ایش! تازشم تو یه مغازه یارو به زور منو مجبور کرد یه لباسو پرو کنم (اسنثنائا این یکی آستین داشت اما خیلی آستین داشت دیگه! آستین سه ربع بود) اصلا هم تو تنم قشنگ نبود. بعد فروشندهه می گه شما از این خوشتون نیومد؟؟ نگرد دیگه! بلیت بگیر برو فرانسه لباس بخر!
هیچی دیگه دست از پا درازتر اومدیم خونه بابام میگه شما لابد خیلی سخت می گیرین!!! هی من می گم یه بار دست اینم بگیریم ببریم لباسا رو ببینه این قدر متلک نندازه به ما!
هیچی دیگه یه روز از کارمون زدیم، الاف خیابونا شدیم! نتیجه شم شد یه سری شیرینی از قنادی کوکِ اسکان (که نصفشو تا همین الان خوردم!) یه سری قهوه ترک و هات چاکلت بسته ای و اینا از قهوه فروشی ادنای مفتح! و یه دونه ازین قفسه برزنتی تو کمدا از ایکیای گلستان!!! (خودم واقعا تحت تاثیر خریدامون قرار گرفتم!)
.
این نوشته هیییچ ارزشی نداره فقط دلم می خواست غر بزنم واسه این روز مزخرف که یه کم دلم خنک شه!!!
خواستم بگم با اینکه این همه غر زدم اما هنوزم دلم پیش اون لباس آدلوفو دومینگز(من از این برند خوشم اومده هی می گم اسمشو بله!) که واسم گشاد بود مونده! آخه فک کن! من دارم در فراق لباسه می سوزم مامانم دیالوگ همیشگیشو تکرار میکنه که اصلا کاری نداشت مدلش! کمرو کش زده دورشو والون! زده اینجاشو کنده آورده اونجا! همین! بعد من می پرسم حالا قیمتش چقدر بود؟ میگه نمی دونم ندیدم!!! اه! می دونم شما درک می کنین که تو این شرایط چقدرررر مهمه که آدم قیمت لباسو بدونه! منم البته در نقش غرغربانو! از خود جردن تا مفتح غر زدم که چرا قیمتو ندیدی! و من اون لباس رو می خوام! و اینکه هیچ خیاطی هم نمی تونه اون مدلی دربیاره از رو توضیحات ما! لباسش عین یونانی های قدیم بود! رنگشم تو مایه های نیلی اینا بود! بعدشم من که پوشیدمش به خودم گفتم اوه هیرودوس! چقدر برازنده شده اید!!! (گفتم اینو بله! تو آینه ی اتاق پرو!) اه پاشین برین لباسرو ببینین دیگه! اصلا شاید اندازتون بود خریدین! سایز 40 داشت فقط دوتا!
.
اینم الان یادم اومد که اضافه کنم که من امروز نرفتم شرکت ودر نتیجه فردا مجبورم برم!!! ایش! شایدم دیر رفتم که ده و نیم هفت تیر باشم آره این جوری بهتره! (با لحن روباهه تو خروس زری پیرهن پری!)

۴ نظر:

niyoosha گفت...

yade rooze bad oftadam:))

bebin, man dafe pish ke oumade boudam, raftim pasaj vanak, ye seri lebas shabe dokhtarouneye kheili khoshgel dasht. albate shayad tabestoun boude ke avorde ounaro. amma hala age vaght kardi ye saram bezan.
tandisam boro rasti!

م ی ل ا د گفت...

من حاظرم برم کهریزک ولی هیج زنی رو در خرید لباس همراهی نکنم؟آخه چرا اینقد حساسین!!!!!

leilak گفت...

at nioot:rftam tandiso! nadasht chizi! ama khardidam belakhare az gha'em!
.
alan ham a'sab nadaram javabe aghayoono bedam! baske a'sabam khoorde azin tripe roshanfekre take it easie vay khanooma cheghad hasasin!!!! :D
nist khob lebas!

آقای حواس‌پرت گفت...

khob nemishe ye kari kard?
be ye khayat begi barat bedooze?
hum?

azoonjaei ke bande meghdari dar bazi mavaze ba aghayoone digar motefavet hastam az kharid raftan ba khanooma badam nemiad... faghat yadame yebar vaghean mikhastam saramo bekoobam be divar .... ke yadam nist chera... ama ehsas mikardam vaghean taraf nemidoone chy mikhad....
ama az kharide lavazeme arayesh ta kharide kif lebas joorab atr va kheili chyzaei dige koli doostamo hamrahi kardam :D