۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه


امروز که کنار هم پشت اون میزهای مربعی چوبی گردویی نشسته بودیم. امروز که داشتیم کافه لاته هامونو هم می زدیم و معلوم نبود فکر هر کدوممون کجا واسه خودش داشت سیر می کرد. امروز که دفتر سیمی سرخابیمو باز کرده بودم و داشتم یه سری تیپ های نخ نما رو توضیح می دادم و همون لحظه به خودم می گفتم که خیلی خنگی که فکر کردی اینا به دردش می خوره و حتما همشو تو کتاب ها و pdf ها و چمی دونم چی ها دیده... امروز که هوا انگار دلش می خواد بباره، نمی دونم متوجه شدی چقدر حالم گرفته ست یا نه... می دونی یه بار دیگه هم که نه حال من خوب بود نه تو نشسته بودیم همین جا.  اون دفعه اما روبروی هم. نمی دونم دوست داری یادش بیفتی یا اذیتت می کنه. شاید ما در نوع خودمون عجیب ترین دوستای دنیا باشیم. شاید هم همین فکرم حتی به خاطر توهم احمقانه ی من از صمیمیتیه که فکر می کنم بینمون هست/بوده/ خیلی قبل ترها بوده/ باید باشه.. نمی دونم.
نمی دونم همون اول که داشتیم می نشستیم چشمات واسه یادآوری خاطره ی اون روزها پر شد یا دلت واسه من سوخت یا دلت واسه یکی دیگه تنگ شد.. نمی دونم!.. همه ی این نمی دونم ها الان که ساعت دو شبه، الان که می خوام بخوابم اومده تو ذهنم. همه ی این چراها. همه ی این سوال ها...
 مسواک که داشتم می زدم فکر کردم دفتر سیمی سرخابی حقیر منو که ورق می زنی شاید دلت به حال من و دنیای کودکانه ی احمقانه م بسوزه. از خودم که بپرسی می گم دلم واسه تمام حرف هایی که فرصت نشد بزنم می سوزه.
.
تک مضراب:
سر به سرم نگذار گمان شبانه،
سفره ی دل مرا در باد، کسی گشوده نخواهد یافت
من خواب یک ستاره ی صبور،
زیر بالش ابرهای راحله دیده ام،
یا باد می آید و آسمان را خواهد رفت،
یا شاید کرامتی شد و باران آمد.
حوصله کن، حوصله کن قناری بی قرار
تنها حیات حوصله، دلیل رفتن من و شماست
بگذار دلم نهاده باشد گمان شبانه.
جهان را تاب رازی ناسروده در سر نیست،
اما سفره ی این سینه را در باد، کسی گشوده نخواهد یافت.
(نامه ها- سید علی صالحی)
.
.
توضیح واضحات: امروز لزوما امروز نیست!

۴ نظر:

ehsan گفت...

نوشته هات خیلی دوست داشتنی شده لیلا!انگار داری قد میکشی اینجا.

niyoosha گفت...

daftar sorkhabit toosh chie?

-ba lahne bache porrooye semej bekhoun!

leilak گفت...

گرامر زبان
رایتینگ جی آر ای
با لحن دو نقطه خط صاف بخون!

leilak گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.