۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه


دیروز شرکت نرفتم، یه کم زیاد خوابیدم و واسه خودم تو تخت غلت زدم! گفتم یه کاری کنم این حال بک گراند خرابم اصلاح شه! رفتم آرایشگاه و صفایی به صورتم دادم! اومدم خونه با صابون شیر داو دوست داشتنی م صورتمو شستم، بعد ماسک بادوم تلخ و هلو زدم و صورتمو ماساژ دادم و رفتم حموم. از حموم که اومدم به دست و پام لوسیون انبه و پاپایا زدم، موهامو سرم کریستال زدم و سشوار کشیدم و همین طور که می بستمشون از بوی خوب و دوست داشتنی شامپوی هد اند شولدرز لذت بردم!  تمرین های فرانسه مو حل کردم و رفتم کلاس، تو کلاس کلی انرژی داشتم و احساس کردم دارم کلی از درس می فهمم. بعد کلاس رفتم واسه خودم یه شلوارک و تاپ سبز و سفید گرفتم که واسه کلاس تنیس بپوشم و کلی واسه خودم ذوق کردم، حتی تصور کردم که آفتاب می خوره به پوست بازوهام! چشمامو بستمو احساسشون کردم! انگار نه انگار که زمین تنیس سر پوشیده ی دم کرده ی تاریک جای همه ی این تصورات رو گرفته!!!
شب صورتم رو شستم. محلول نمی دونم چی چی سوزناک رو روی دو تا جوش مسخره ی روی صورتم زدم، به دستام کرم مرطوب کننده زدم، موهامو شونه زدم، لباس خواب آبیمو پوشیدم و رو تخت دراز کشیدم. یه تیکه از موهامو گرفتم جلوی دماغم و بو کردم و از بوی هد اند شولدرز لذت بردم! چشامو بستم و به خودم گفتم لبخند بزن، فردا روز بدتری ست!
پ.ن. فکر کنم احساسم خیلی دخترونه بود!

۳ نظر:

آقای حواس‌پرت گفت...

كلي خوب بود
حسوديم شد و دلم خواست جاي تو ميبودم

leilak گفت...

honestly oonghadam khoob nabood, nemidoonam shayad age ye dokhtar ino bekhoone befahme ke hameye ina talash haye mazboohaneye man vase khoob kardane halam bood!!!!

maede گفت...

aaaaaaaali boooooooood ya'ni