۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

جَنابالی؟


خیلی حوصله ی روزنامه خواندن ندارم، مگر اینکه شرایط خاصی باشه و چشمم بخوره به تیتر خاصی و مامانی یا بابایی (این ی ها یای نکره می باشند نه تحبیب! با این قد و قواره و سن دیگه از ما گذشته بگیرم بابایی! واللا) بگه این خبر رو بخون و از این قبیل وقایع! خونه ی ما هم که خدا خیرمان دهاد این قدر روزنامه همه جاش ریخته که دنبالش هم نباشی بالاخره یه چیزایی می خونی! (هنر ما در اینه که 4 برگ روزنامه رو جوری پخش می کنیم که تو گویی آرشیو روزنامه رو پاچیدیم تو هال!) خلاصه اینکه چند روز پیش همین جوری چشم به یه تیتری خورد که این قدر عجیب بود که کل مطلب رو خوندم! قضیه از این قرار بود که رئیس پلیس استان خوزستان یا یک همچو مقامی در راستای قتل های سریالی زنان در شهرهای آبادان و اخیرا خرمشهر اعلام کرده اند که امنیت این استان هییییچ مشکلی نداره و اینا! نکته ی جالب (تو بخون گریه آور!) بیانات ایشون اینه که گفتن یعنی چی ما که نمی تونیم واسه هر زنی یه مامور بذاریم! (یعنی کم مونده بود مشتش از وسط صفحه بپره بیرون بخوره تو صورت خواننده!) اینایی هم که به قتل رسیدن خودشون بی احتیاطی کردن از محل های نا امن رد شدن!! بعد من موندم چه طور به ذهن (کجا؟؟؟) این آقای مقامات خطور نکرده که می تونن برای محل های نا امن این شهرها مامور بذارن یا شاید کلا ملت رو درازگوش فرض کردن یا شاید ما عادت کردیم؟؟ یعنی یه عده آدم رو به صورت سریالی کشتن بعد آقا اومدن اعلام کردن خیلی هم خوب عالی!! دوشواری؟؟؟

۹ نظر:

maede گفت...

عصبانی این تم ِ جدیدت مبارک!
هرچند که سر ِ تیاتری که نرفتیم هنوز باهات قهرم!

leilak گفت...

بابا من سر این تئاتر به اندازه ی تمام تئاترهایی که دیدم صف ایستادم و آخرشم بلیت گیرم نیومد :(((((
قهر نباش دیگه بابا! دیگه همین مونده همین 4 تا و نصفی دوستی هم که داریم از اون سر دنیا باهامون قهر کنن! واللا!

maede گفت...

نه بابا قهرم کجا بود
اگه تو چهارتا و نصفی داری من همین نصفی رو دارم و نمی تونم باها قهرم کنم حتی! روزگاریه هااااااااااا!
آخه با عاطفی چت می کردم دیدم کلی واسش بازارگرمی کرده بودی که یه سوپرایز برات دارم و اینا!!
:دی

Until That Good Day گفت...

لیلا! شرط رو باختی... حالا کجا میخوای من رو مهمون کنی؟... :( :((

ehsan گفت...

بسیار زیباست این رنگ تمت لیلی..بسی لذت بردیم..کلی خوشگل شده وبلاگت.

leilak گفت...

بههههه موسیو احسان، چطوری با؟ مشتاق دیدار :)
بدون ما میری تئاتر می بینی خوش می گذره؟؟؟؟ تنها خور! اینهمه با هم صف وایسادیم آخرشم بلیت بازار سیاه خریدیم! اما تو منو فرختی با رفقای جدیدت رفتی تئاتر، چند وقت دیگه هم کارگردان میشی مث همه ی دانشگاه هنریا!! ما رو آدم حساب نمی کنی!!! ای بابا!!

leilak گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
leilak گفت...

maede@
آره بابا... می خواستم سنگ تموم بذارم خیر سرم!! بلیت گیر نیومد اما!!! بعد می گن از تئاتر این مرز و بوم حمایت نمیشه!!!!
مائده فک کن!!! فردا اجرا اول یه کاریه! بعد یکی از عوامل آشنای ماس (یه آشناییت دوری در حد پسر خاله :) ) بعد گفته کلا اوپن می تونی اجرا اولو بیای که بازیگرا روحیه بگیرن و سالن خالی نباشه و اینا!! البته اجرا اوله دیگه یوهو دیدی سه شد! اما به هر حال می رفتیم گله ای!!! درپیتی نیس کارا! افشین هاشمی بازی می کنه! :) سالن سایه
اه! نیستی چرا؟!

ehsan گفت...

چه میگی واسه خودت لیلی؟؟من کدوم تیاتری رفتم اصلا این چند وخته آخه؟؟یه شهر شطرنجی که بیلیت گرفتن واسه ام!من بیچاره!