۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه


یه حرفی که همیشه تو بحث های سیاسی گفته میشه اینه که ا.ن از سر ملت ایران هم زیادیه یا اگه ملت خیلی اعصاب داشته باشن و calm و با اتیکت باشن می گن ا.ن برآیند ملت ایرانه و از این قبیل.
این روزها خیلی فکر می کنم به اینکه اخلاق های ما چقدر شبیه اخلاق های دولت مردای ماست. به اینکه چقدر از زیر کار در میریم؟ دروغ می گیم؟ دو رو هستیم؟
میونه ی خیلی خوبی با دروغ ندارم. یعنی خیلی درک نمی کنم چرا برای رسیدن به یه مقام بالاتر یا وضعیت بهتر باید دروغ گفت... اما این روزا یه خاطره از دوران دبیرستان بدجوری اعصابمو خرد می کنه.
هر سال مدرسه مون به مناسبت دهه س فجر، کارگاه علوم داشتیم و کنارشم یه سری سمینار. هر کلاسی هم سهمیه داشت تو دو تا یا سه تا سمینار شرکت کنه و هر سال لیست سمینارها رو می دادن به کلاس ها و بچه ها هم رای می دادن و... سال اول که مریض بودم و دهه ی فجر خونه خوابیده بودم و در نتیجه نمی دونم چی شد و چه سمیناری رفتیم. سال دوم که لیست ها رو دادن، دونه دونه از میز اول، جلوی سمیناری که می خواستیم ضربدر می زدیم و آخرشم مسلما واسه دو تا سمیناری که بیشترین رای رو آورده بودن اجازه ی کلاسمونو از معلم هامون می گرفتن. عرضم به حضورتون که زنگ تفریح بود و ما هم داشتیم نوبتی ضربدرامونو می زدیم و رای هامونو می دادیم.. سمیناری که من و خیلی های دیگه دوست داشتیم "سرگذشت ریاضیات" ِ پرویز شهریاری بود و یه نمایش عکس های نجومی ِ "بابک امین تفرشی" (سمینار نه حالا شما یه اسمی واسش بذار!). خیلی هم رای آورده بود و دیگه مطمئن بودیم که رای میاره. دو ردیف از سه ردیف رای داده بودن که معلم اومد سر کلاس (لحظه لحظه داریم به فاجعه نزدیک تر می شیم و من بعد از گذشت 8 سال هنوز یه لرزش خفیفی تو خودم حس می کنم وقتی دارم به اون روز فکر می کنم!) داشتم می گفتم، معلم اومده بود و قرار شد که باقی بچه ها هم همون طور سر جاشون رای شونو منظور کنن! حدود سه چهار نفر (و نه بیشتر) از بچه ها همون موقع که ما داشتیم تبلیغ امین تفرشی رو می کردیم هی می گفتن به سمینار نمی دونم چی چی کاریکاتور "پارین" رای بدین (پارین یکی از بچه های مدرسمون بود و دوست می شه گفت صمیمی اونا!) اما خلاصه بعد از دو سوم رای گیری ها معلوم شد پارین نتونسته با امین تفرشی رقابت کنه!
دارم مقدمه چینی می کنم و لفتش می دم که نرم سر ته ماجرا... ته ماجرا اینه که همون اول کلاس یکی از اونا! (که می تونین گ صداش کنین) اجازه گرفت و با برگه ی مذکور رفت بیرون و بعدا هم فهمیدیم کلاس ما تو قراره بره سمینار سرگذشت ریاضیات و کاریکاتور. و سحر هم که جلوی گ می نشست گفت ضربدرای نازنین ما رو جلوی سمینار نجوم لاک گرفتن و به همین مسخرگی و من در کمال ناباوری رفتم به گ و ن گفتم و اونا نگاه از بالا تا پایینی به من کردن و هیچ جوابی ندادن و من به آنت گفتم باور نمی کنم واسه خاطر یه سمینار زپرتی یه نفر یه هم چین کاری کنه و الان که دارم اینا رو می گم خیلی دارم خودم رو کنترل می کنم. فکر کنم بتونین احساس یه دختر 16 ساله ای که هنوزم که هنوزه فکر می کنه آدما خیلی مهربونن و وقتی هم چین بلایی سر انتخابش میارن درک کنین.
گ عمران دانشگاه خودمون خوند و امسال هم اپلای کرد. فکر کنم یه دانشگاهی تو کانادا ادمیشن گرفت. شاید تو این انتخابات رای داد و بعدشم عصبانی شد. شاید بره کانادا و همون جا بمونه و هر وقت حرف از ایران می شه سرشو با تاسف تکون بده و بگه ایرانیا لیاقتشون بیشتر از ایناییه که الان بالاسرشونن. شاید تا مجبور نشه نگه ایرانیه و تازه اونو هم با یه تُن آروم که به سختی شنیده میشه و کلی شاید دیگه.
این روزا خیلی درگیر اینم که ا.ن برآیند ما هست یا نه!
پ.ن. کاش میشد این خاطره رو از ذهنم پاک کنم... تو تمام این چند سالی که از دوم دبیرستان می گذره نتونستم ذره ای حتی کمرنگش کنم.

۲ نظر:

Coral گفت...

خیلی وبلاگت عالیه. بعد از مدتها یه وبلاگ پیدا شده که از تعصب و گزافه گویی و اینا به دوره. بعدشم اینکه تو ایران می نویسی و با آدمای اینجوری احاطه شده ولی تونستی منطق رو حفظ کنی و چشاتو باز نگه داری خیلی شاهکاره...

خلاصه. گود لاک حسابی...

راستی من این ماجرا رو یادم نیست! نبودم لابد تو کلاس!

-مرجون ی.

leilak گفت...

بهههههههه اینجا رو نگاه!
ممنون کلی...
آره. ما دوم دبیرستان تو یه کلاس نبودیم :)
هی coral من هر وقت آهنگ من برات بیس می زنم رو می شنوم یاد تو میفتم!!! :)
take care