۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

الان که اینجام. الان که ساعت نزدیک 12 شبه و خسته م و باید بخوابم... الان که تو همون پوزیشن همیشگی رو تختمم، دارم فکر می کنم که دلم گرفته یا نه... بی حسم! یه جور کرخی... نمی دونم چیه... مغزم درد می کنه..سرم گیج می ره..

چقدر کار دارم واسه انجام دادن و چقدر انگیزه واسه انجام دادنشون...

زندگی چقدر عجیبه... اینکه کلی از نظر منطقی خودتو توجیه می کنی اما احساست کم میاره.

الان خسته م. این قدر خسته که انگار تو کمام! خیلی وقت بود این جوری نبودم. الان خسته م ... فردا بهش فکر می کنم....

خداحافظی می کنم از شما.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

بهشون فرصت بده ليلي.يه مدت رها كن عضواتو به حال خودشون.بذار برن همون جايي كه بايد.يه ذره اختيار بده بهشون آخه!الان خسته اي..الان خوابي. خداحافظيت هم فقط براي امشبه

leilak گفت...

mersi ehsan, emshab ke oomadam mailamo check konam, khaste, koofte , kotak khorde... cmnteto khoondam va halam kheili khoob shod, mersi