۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه

بعضی وقت ها یه تصویری از آدمایی که قدیم می شناختیشون تو ذهنته. یه تصوری از شخصیتشون. و بعد از چند سال که با دوباره با اون آدم روبرو می شی، می بینی دیگه اون آدم نیست انگار. یه خصوصیاتی داره که نمی دونی تو این مدت که نمی شناختیش به وجود اومده یا نه از همون قدیم بوده و تو تا حالا ندیده بودی. گیج می شی. از یه طرف اون آدم هنوز برات عزیزه، از یه طرف نمی تونی با این خصوصیات کنار بیای. حالا شاید هم چین رابطه ای هم با اون آدم نداشته باشی، اما بالاخره یه جایی تو ذهنت داره که باید یه تصویری از اونو توش بذاری و موندی که بذاری همون تصور قدیم بمونه یا ذهنتو درگیر این آدم جدید که چند وقت بیشتر نیست شناختی کنی.... نمی تونی هم از همه چیز راحت بگذری... واست گرون تموم می شه.. اینکه این همه مدت یه نفرو یه جور دیگه شناخته بودی... اصلا شناخته بودی؟

.

هیچ نظری موجود نیست: