۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

زنانه ترین اعترافات حوا

- این روزها که می گذرند، بعضی وقتا شادم، می خندم، قند تو دلم آب می شه، همچین که انگار خوشبخت ترین آدم روی زمینم. وقت هایی هم مثل الان مثل سگ تیر خورده به خودم می پیچم. یاد این چیزها که می افتم، قلبم فشرده می شه و بیشتر توی خودم فرو می رم. بیشتر، بیشتر.... تو کجایی که این ها را ببینی... می خوام فقط بخندم... من دارم به یه چیزایی اعتقاد پیدا می کنم. مهم نیست، من زندگی می کنم...

- کاش می دانستی آن قدر کله خرم که زیر همه چیز بزنم. کاش می دانستی من هییییچ وقت مثل نیوشا نبودم. نمی دونم دلم می خواست باشم یا نه....

- دلم از سروصدا گرفته.... یه کم سکوت می خوام..

- امروزو دوست داشتم، چون بوی شیرینی تو خونه پیچید، چون مامان کلی خندید. چون کلی احساس های خوب داشتم، چون دیشبش عالیییی بود.... چون فرداشم قراره عالی باشه....

- زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است..رخت ها را بکنیم..آب در یک قدمی است...

۱ نظر:

leilak گفت...

vaghti neveshtamesh jom'e bood, alan ke gozashtamesh 1shambas..