۱۳۹۴ دی ۶, یکشنبه

.

فال یلدای امسالم:

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی /
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
.
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو/
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
.
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت/
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
.
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل/
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
.
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست/
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
.
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست/
ره روی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی
.
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست/
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
.
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم/
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
.
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق/
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی

۱ نظر:

کلنگ پسر همساده گفت...

تنها شعری که به حال و هوای یک سال اخیر بنده می خورد همین است. ای روزگار!