۱۳۹۲ آبان ۱۹, یکشنبه

.

"الان چارلی چند سالشه؟"
"چارلی؟"
"پسر واقعیتون."
"الان هفت سالشه. اکتبر که بیاد، می‌شه هشت ساله."
"این قدر کوچیک نیست که نتونه با من بازی کنه."
"واقعا این‌طور فکر می‌کنی؟ باید ترتیبشو بدیم. خیلی زود برمی‌گرده به نیویورک."
"می‌دونم." پگی به او گفته بود. احساس کردم که دلیل علاقه و توجه مودبانه او پگی است. برعکس او، من هنوز نمی‌توانستم اوضاع را بدون بروز فاجعه و مصیبت در نظر مجسم کنم، وضعیتی که در آن فرزندخوانده‌ها با هم بازی کنند، درست مثل این‌که طلاق شیوه‌ای برای قوم و خویش شدن آن‌هاست.
.
از مزرعه- جان آپدایک- ترجمه سهیل سمی

هیچ نظری موجود نیست: