۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

.

اگه اسمم آنا بود، بعد بهم می‌گفتی آنا آخماتووا، اخماتو وا کن! قول می‌دم هر دفعه می‌خندیدم و اخمام وا می‌شد! 
.

تک‌مضراب:
از فاخته پرسیدم
چند سال عمر خواهم کرد...
ستیغ کاج جنبید 
و پرتو زرین آفتاب بر علف‎ها افتاد
در اعماق پر طراوت جنگل هیچ صدایی نیست....

به خانه می‌روم
و بادی سرد 
پیشانی داغم را
نوازش می‌دهد

آنا آخماتووا

هیچ نظری موجود نیست: