۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه

اصبحت امیرا و امسیت اسیرا! :)

کمتر از یه هفته‌ست که وضعیت زندگی‌م عوض شده. شرکت نمی‌رم، به جاش می‌رم تمرین تیاتر. مامان هم که سفره، زندگی‌مون یه جورایی هم‌خونه وار شده! از تمرین که میام یه غذای تک‌نفره واسه خودم درست می‌کنم (هیچ‌کی تو خونه غذاهایی که من می‌خورم رو دوست نداره!) دارم اتاقم رو گردگیری می‌کنم و چیزهایی که لازم ندارم رو می‌ریزم دور که زندگی‌م خلوت شه، سرم آروم شه! بعد الان اتاق یه چیز واویلاییه! شبا تو هال می‌خوابم! امشب غذا درست کردم و خسته شدم و فکر کردم چه کاریه! خو یه چیز خامی می‌خوریم! واللا! ساعت دوازده و نیم! تازه می‌خوام حموم برم.
اینا رو نوشتم فقط به خاطر اینکه یادم بمونه چقد شلوغم این روزا و چقد این شلوغی خوبه! حتی اگه تو هوای داغ ساعت 1 مجبور باشم تو خیابون باشم.

پ.ن. باید آمادگی پیدا کنم از ماه دیگه فقر و مسکنت و نداری و گردن کج کردن جلوی خانواده واسه دوزار پول! هـعـی! 

هیچ نظری موجود نیست: