۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

.

کاش یه روزی از خودت بپرسی که می‌ارزید؟ که حالا این‌طور از هم دور باشیم و منِ بدکینه ناراحت؟ بعد مسخره آن باشد که اصل ماجرا هم یک چیز بیخودی باشد و به سمت حتی بی‌خودی‌تری هم پیش برود؟
یک روز احتمالا از خودم می‌پرسم می‌ارزد که سر موضوعات آدم‌های دیگر، رابطه‌ام را با دوستانم تیره‌ و تار کنم؟ به جایش دارم از خودم می‌پرسم اصلا دوست یعنی چه؟ درگیر این شده‌ام این آدم‌هایی که این روزها پی‌شانم اصلا دوست بوده‌اند؟
همه چیز کم‌رنگ می‌شود، سال نو می‌شود و تو به من زنگ می‌زنی. من سفر می‌روم و برایت سوغاتی می‌آورم، اما یادمان می‌ماند یک روزی چیزهایی را از هم پنهان کردیم و بعد دلخوری پیش آمد.
پ.ن. گفتم که بزرگ شده‌ای دیگر. مثل آن وقت‌ها قلبت کوچک نیست که اگر یک نفر بهت یک چیزی گفت تا چند روز فکرت درگیرش باشد. این روزها دیگر آدم‌ها و درگیری‌هایشان را می‌اندازی دور و به خودت فکر می‌کنی. کاش بدانی برای این تغییری که کرده‌ای چقدر خوشحالم، حتی اگر خاطرِ من را لگد کرده‌باشی. 

هیچ نظری موجود نیست: