۱۳۹۱ آبان ۲۹, دوشنبه

.

یک روز، یک حس اینقدر می‌تواند پررنگ باشد که همه روز تو از تو موجودی اخمو بسازد! در حالی که می‌دانی همان آدم همیشگی هستی هنوز – احتمالا- اما جواب همه را با عصبانیت می‌دهی، همه روی اعصابت هستند، دلت می‌خواهد فرار کنی از دست همه. به کنج اتاق تاریکت پناه ببری و زیر نور چراغ مطالعه به روبرو زل بزنی.
.
پ.ن. اما هنوز می‌گویی همه چیز باید خوب پیش برود! 

هیچ نظری موجود نیست: