دیشب خوابت رو دیدم، ازون خوابها که وقتی بیدار میشی دقیقا مطمئن نیستی که خواب بوده یا واقعا اتفاق افتاده. تو خواب چقدر همهچی آروم بود. این چند روز زیاد به یادت افتادم. یاد سفرهایی که رفتهبودی. شعری که همیشه با اومدن بهار میخوندی رو تو چند شهر رو پارچه نوشته بودن! تو خواب شبیه قدیما بودی، شبیه اون چیزی که اول شناخته بودم یا چیزی که هنوز نشناخته بودم.
.
نوشته شده در بهار نود و یک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر