۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

.


یه وقتایی آدم یهو به این نتیجه می‌رسه که چقدر تو دنیای خودش غرق شده و از دوستاش بی‌خبر شده!
یه وقتایی آدم یهو می‌فهمه چقدر الکی دور خودش رو شلوغ کرده و اگه درست نگاه کنه می‌بینه که هیچ کاری انجام نداده در واقع!
یه وقتایی آدم می‌بینه که این آدم‌هایی که دور و برشن اصلا دوست‌هاش نیستند! که اگه بودند خودش قبلا اونا رو پیدا می‌کرد نه که چند سال بعد با واسطه بهشون وصل شه! و به خودش تلقین کنه که دوستاشن!
نمی‌خوام بگم من آدم پرفکت یا حتی خوبی هستم! هر چی که هستم، می‌دونم هر از چندگاهی ناراحت و مغموم میام می‌شینم گوشه اتاقمو فکر می‌کنم به اینکه دلم دوستای خودم رو می‌خواد! این جور وقت‌ها هیچ کس دیگه‌ای رو جز خودم مقصر نمی‌دونم! وقتی خودت برای دیدن دوستات برنامه‌ریزی نکنی، این اجازه رو می‌دی که دیگران وقتت رو برنامه‌ریزی کنن!

هیچ نظری موجود نیست: