توی جلسه نشستهام. دارم فکر میکنم به اینکه باز همه بار کاری دقیقا زمان امتحانها و پروژهها یکی میشود. فکر میکنم به اینکه دلم میخواهد همین الان یک حمام حسابی بروم و بعد بگیرم بخوابم! فکر میکنم به اینکه امشب کلاس تنیس دارم! دقیقا امشب! 8 تا 9 شب! هر چقدر فکر میکنم نمیفهمم چرا دو ماه پیش فکر میکردم این وقت شب انرژی دارم، فکر میکنم ای کاش یک نفر خیر پیدا میشد بقیه زمستان را به جای من میرفت. مدیر پروژه کارفرما هر یک حرفی که به ذهنش میرسد را ده بار تکرار میکند! دارم فکر میکنم کاش جلسه زودتر تمام شود و بروم نارنگیهایی که از خانه آوردهام را بخورم!
پ.ن. ارسال شده با ایمیل از وسط جلسه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر