۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

در جگر لیکن خاری....

می‌خواهم به این فکر کنم که چقدر خوشبختی‌های کوچک و بزرگ دارم. می‌خواهم به شادی‌هایم، به هدف‌هایم فکر کنم و لبخند بزنم، تلخی‌های این دنیا نمی‌گذارد اما. وقتی می‌نشینند روی دل آدم جوری می‌شود که انگار هیچ‌وقت شاد نبوده‌ای.......
.
.

کتاب می‌خوانم بعضا.
دلم قدم زدن می‌خواهد.
قدم زدن‌های طولانی.

هیچ نظری موجود نیست: