۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه


از نیمه مرداد وارد تابستون شده‌م! و خب نه که قبلش خیلی کار خاصی می‌کردم اما استرس پروژه‌ها وجود داشت! و بعضا شب‌بیداری‌هایی برای سر هم کردن پروژه‌ای... اما حالا دو هفته ست که خیلی همه چی قشنگ شده! ولو شدن‌های بدون عذاب وجدان، کتاب خوندن‌های گاه‌به‌گاه و خب هم‌چنان ورزش نکردن و چاق شدن! یه کار هیجان انگیز دیگه هم کردم و اونم اینه که دوباره سنتور زدن رو شروع کردم! و خیلی خیلی حس بهتری دارم کلن!

از اونجایی که از هر ده تا کاری که می‌گم یه دونه‌ش رو انجام می‌دم، تصمیم گرفتم وقتی یه کاری رو انجام دادم بیام جار بزنم! ها ها!

به هر حال زندگی گرممممم عرق‎ریزون رنگی‌ای رو می‌گذرونم این روزا!