۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه


مهم نیست سر چی اما اعصابم که خورد باشد، احساس چاقی می‌کنم. جلو آیینه می‌ایستم و احساس خپل بودن می‌کنم. اینکه هفته‌ای یک روز باشگاه رفتن به هیچ دردی نمی‌خورد، اینکه این روزها احساس می‌کنم مثل خرس غذا می‌خورم. اینکه هی راه به راه می‌روم بیرون، هی هوس پیتزا و سیب‌زمینی و قارچ و چی و چی می‌کنم.

خب حالا که ساعت 12 شب باشد! چاقی‌م را چه کار باید بکنم؟ هیچ‌چی! تصمیم می‌گیرم که یک شب در میان روی تردمیل بدوم! بعد می‌روم روی توالت فرنگی می‌نشینم و گریه می‌کنم و دقیقا نمی‌فهمم چرا و فکر می‌کنم جای یک نفر خالی! سرش خبر داشته باشه که بیاید تحلیل کند که حتما افسرده‌ام که غذا خوردنم زیاد شده یهو! و گریه می‌کنم بی‌دلیل و خرید می‌کنم بی‌حساب! یادم می‌آید که یک سری لباس خواب قشنگ در "دو رِ می" دیدم. جوراب شلواری را که حتما باید برای قبل از عید بخرم و شال سر از آن مغازه‌ی گیشا!

بعد صورتم را با آب گرم و صابون داوم می‌شورم، بعد خودم را دلداری می‌دهم که ابروهایم هرچند غیرقابل تحمل شده‌اند اما در عوض تا هفته دیگه که می‌روم برشون دارم حسابی کلفت شده‌اند! لباس زیرم را عوض می‌کنم. پاهامو می‌شورم، زیربغلم رو هم. حوله رو می‌پیچم دور تنم و می‌آیم توی اتاق، باز جلو آینه خودم رو برانداز می‌کنم که چاقم! به اراده سست و مزخرفم فحش می‌دهم و لباس خواب خرسی‌م رو می‌پوشم، بدون سوتین. اسلیپرهای جدید منگوله‌دارم رو که برای خودم جایزه خریدم افتتاح می‌کنم. دوست دارم به کسی/ کسایی فحش بدهم اما کسی به ذهنم نمی‌آید!

بدجوری احساس بی‌هدفی و خستگی می‌کنم، کاش یکی به من بگوید روز پر* یودِ ماهِ پیشم کی بود، بگوید آیا الان در دوران کوفتی پی ام اس هستم؟ بگوید این پر*یود کوفتی کی قرار است خرم را بگیرد این ماه، که نیاید تر بزند به وقت اپیلاسیونم.



پ.ن. شام شب معده لعنتی‌ام را اذیت کرده.



۴ نظر:

niyoosha گفت...

:*

maede گفت...

ین ماه، که نیاید تر بزند به وقت اپیلاسیونم.

khodayish

narciss گفت...

رسم زنانگی رو خوب بلدی :)
اما همه ی زن بودن رو بلد نیستی هنوز
:*

معشوق من
انسان ساده ای ست
انسان ساده ای که من او را
در سرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانه یک مذهب شگفت
در لا به لای بوته ی پستان هایم
پنهان نموده ام

فروغ

لیلا گفت...

این شعر یکی از شعرهاییه که مث سگ حسودی می کنم چرا خودم ننوشتمش
:)