من در راستای برنامهریزی بسیار دقیقم و این واقعیت که کلن از زندگی عقبم! همیشه حموم رفتنام میوفته نصفهشب! همیشه هم دارم میرم حموم به مامانم میگم سشوار رو بذاره تو هال که بعد حموم موهامو خشک کنم. چند وقتی میشه که دیگه موهامو سشوار نمیکشم و بعد از اینکه یهکم خیسیشون گرفتهشد، موهای نمدارمو ژل میزنم و میذارم خودشون خشک شن! اینجوری هم موهام کمتر سشوار میخوره، هم پایینش یه تاب ملایمی میگیره که دوست دارم! از اونجایی که یه مدته نمیدونم چی شده که مثل موجودات دیگه در تایم آدمیزادی میرم حموم مامانم متوجه نشده بود! بعد امشب دوباره جمعهی خماری داشتم که همهش به کش و قوص گذشت و ساعت دوازده تازه تصمیم گرفتم برم حموم! وقتی اومدم همینجوری یه کم با حوله لباسی و کله حولهپیچ نشستم یه کم تو اینترنت گشتم، یهکم درس خوندم و بعدش شلوار خواب و یه تاپ گل و گشاد پوشیدم و رفتم مسواک زدم و موهامو ژل زدم و وقتی برگشتم تو اتاق دیدم مامانم سشوار و سرم کریستالو از تو اتاقشون گذاشته بوده رو میزم! شاید وقتی داشته این کارو میکرده تو دلش غر زده که اه باز این دختره نصفه شب راه افتاده شر شر صدای آب راهبندازه، شاید گفته بذا اینارو بذارم اینجا واسهش، فردا صبح غر نزنه! من اما یه حس خوبی بهم دست داد. حس اینکه فقط یه نفر تو این دنیا پیدا میشه که یادش میمونه من دارم میرم حموم و سشوار و سرم کریستال لازم دارم تا موهام مثل گوسفندا پف نکنه! همون یه نفری که قبل از حموم بهم گفت "چایی میخوری؟" و وسط چایی خوردن یهو بهشدت خوابش گرفت، اما بازم یادش بود سشوارو بذاره بیرون.
.
*شهریار
.
*شهریار
۴ نظر:
:(( man mamanamo mikhaaaaaaam!
nioooo moghe post kardane in matlab dashtam be to fek mikrdm va inke man cheghad badjensam va to alan ino bekhooni delet vase mamanet tng mishe
:|
nioooo chan mah dge miay iran va kolllli mamaneto baghal mikoni o ooooof asan ye va'ziiiiiiiii
:*
سلام
من نمیدونم چی شد که رسیدم به وبلاگ شما
با اجازه نشستم از اولین نوشته هات رو خوندم و تا رسیدم به این آخریش بهت تبریک میگم خیلی با حوصله و راحت نوشته ای من خودم بنویه چند باری سعی کردم کاری بکنم چندباری تلاش کردم و نوشته هایی هم نوشتم ولی نشد هیچ وقت ادامه داشته باشه
هرجا هستی موفق و شاد باشی
آاااخ
آاااخ
آهسته باز از کنار پله ها گذشت...
ارسال یک نظر