واسه پروژه یه درسی پا شدیم رفتیم یه شرکتی پرسشنامه دادیم و از این کارا! جالبیش اینه اون موقع که دنبال پرسشنامه بودیم و اون موقعی که داشتیم پرسشنامه رو ترجمه می کردیم و اون موقع که داشتیم تنظیمش می کردیم به فکرمون نرسیده بود که خب بعد از جمع آوری اطلاعات چه جوری قراره اندازه گیره بشه اون فاکتوری که می خوایم! یعنی خب فکر می کردیم آقای تی ای** که اینو واسمون فرستاده می دونه لابد! اینه که از دیروز من و همگروهیم داریم در به در دنبال این می گردیم که این پرسشنامه ای که ما استفاده کردیم اصلا چه جوری باید سنجیده بشه! هر از چندگاهی هم با جیتاک صحبت می کنیم که چی شد، چی نشد! :) امروز سالار (همگروهیم) گفت من به چند نفر ایمیل زدم، امیدوارم جواب بدن! فکر کردم لابد دوست ها و سال بالایی ها و منتور و اینا! بعد گفت یکیش نویسنده ی همون مقاله ایه که پرسشنامه رو از توش برداشتیم! ....... یاد چند سال پیش افتادم، تو گروه تیاتر! سالار تازه اومده بود تو گروه و یه روز به نرگس گفت واسه چند تا مجله تیاتر نامه نوشته که ما یه گروه دانشجویی تو یه دانشگاه صنعتی هستیم که تیاتر دوست داریم و چی و چی! اونا هم کلی از مجله هاشونو واسه مون فرستادن! اینکه حتی با یکی از نویسنده هاشون مکاتبه کرده بود و اون واسه ما- اختصاصا واسه ما- یه مقاله نوشت. فکر کردم بعضی وقتا چقدر آدم ها، دوست ها، همگروهیها دوست داشتنی میشن. گفتم سالار من مردهی این کارای عجیب غریبتم! :)
.
اون دفعه ای! سالار یه ایمیلی واسه کل گروپ! زده بود (از همین ایمیل هایی که ملت سند تو آل می کنن) اینکه ایرانیه و آمریکاییه میرن جهنم و ایرانیه ان ساعت با فک و فامیل از جهنم تلفنی صحبت می کنه و پولش می شه یه دلار و وقتی آمریکاییه اعتراض می کنه یارو بهش می گه from hell to hell! it's local
بعد گفت اینو واسه فلانی (همون نویسنده مقاله) هم فرستادم! گفتم مگه هنوز بهش میل می زنی؟ گفت آره، تازه ازم اجازه گرفت تو وبلاگش بذاره! آدرس وبلاگشو گرفتم، چند روز بعدش سر زدم دیدم گذاشته و تهشم پرسیده همین جوری یهو یاد تلفن بازی افتادم! بای د وی! کسی می دونه تو ایران تلفن بازی می کنن یا نه؟
خلاصه که آدم ها به همین راحتی نازنین ند!
.
* عنوان مقاله ای که خانم نویسنده مجله تیاتری خارجی! واسه ما! نوشته بود :)
** TA
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر