۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

اوا خانوم فلانی بفرمایین شکلات!


همکار خانوم داشتن هم خوبه ها!
اینجا، الان، من، غیر از خانوم منشی که اون طرف پاویون ها/ کابین ها/ پارتیشن ها ست یه خانوم همکار تو کابین پشتی دارم که صبح ها با هیجان به هم سلام می کنیم و اون برای چایی صبح به من ساقه طلایی کرم دار (خرخفه کن مخفی!) تعارف کرد و من هم الان بدو بدو رفتم برای چایی ساعت یازده بهش یه دونه از شکلات های toblerone ِ سوغاتی م رو دادم و خودمم اومدم نشستم یکی دیگه از شکلات های سوغاتی مو دارم با چایی می خورم!
.
پ.ن. هم اینک خبردار شدم دوست عزیزمان مِهتی! معروف به شهاب! و بَکسشان! به طور غیر منتظره ای از پنج شنبه ی این هفته باید اجرا بروند! فلذا من از همین تریبون اعلام می کنم پاشین برین به تئاتر خوب ببینید!
"غرب غم زده" ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه- سالن اصلی مولوی- هر روز به غیر از شنبه ها!
خودش گفت ترجیحا از یه شنبه ی دیگه برین (می دونم همتون آه و افسوس و اینا که ای بابا ما می خواستیم همین پنج شنبه بریم بست اونجا بشینیم که بلیت گیر بیاریم!)
دوستان خارجه خودم عوضتون میرم می بینم! مخصوصا شما مورین بانو!

۲ نظر:

narciss گفت...

وای وای وای وای....
امروز به شهاب گفتم آخه لامصصصصصب مگه میشه من نباشم تو تو سالن اصلی مولوی اجرا بری؟؟؟؟
مگه میشه مورین نباشه که اگه یهو، همینجوری الکی، سرِ هیچ و پوچ، گاز پیک نیکی رو صحنه آتیش گرفت، از ردیف اول همونطور که نیمخیز شده داد بزنه: شهاب بیا پایین....
مگه میشه....

leilak گفت...

باورت نمی شه همه چیه اون روز کذایی یه طرف صدای شهاب که می گفت نرگس بیا پایین یه طرف... می دونی یه جور خاصی بود که فقط شهاب می تونست اون جوری بگه....