۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

Master of Puppets


صبح مامان کله شو می کنه تو اتاق می گه ساعت ده و نیمه! پاشو روز تعطیل با هم صبحانه بخوریم! مثل جنازه پا می شم! می گم ای بابا یعنی من این قدر دیروز خسته شدم؟ پا می شیم نیمرو می زنیم با بربری داغ. از در و دیوار حرف می زنیم. دارم سمنو و چایی می خورم که یه نگاه به ساعت میندازم می بینم نُهه! می گم اِ خب می گفتی می زدیم pmc یه کم آهنگ دلنگ دولونگی گوش می کردیم*!
.
* سرِ ساعت نُه آقای پارازیت از خواب بیدار می شه همه ی کانال ها به رحمت ایزدی می رن! (بی ادبانه ش می شه به ... می رن!) بیچاره روزای تعطیل هم میاد سر کار!
.
آقای همراه اول. برادر سپاهی همه که مثل شما نماز صبح نمی خونن که ساعت پنج صبح msg ِ تبلیغات نمایشگاه تلکام می زنی لامصب!
.
نه واقعا آدم داره می میره... می دونه هم که داره می میره اون وجدان لعنتی ش یه کم خِرِشو نمی گیره دست از دغل بازی برداره. برادر کردان! ما که همشهری هستیم می دونیم چه پرونده ی داغونی داری... این همه اومدی دروغ بافتی هیچ رقمه هم کوتاه نیومدی... الان سرطان و عفونت ریه و آنفولانزا و .. ای بابا .. این دمِ آخری حداقل یه توبه ای می کردی چار کلوم حرف راست می زدی! نمی ارزید به خدا این همه خودتو ملعبه ی دست آقایون کردی!
.
پ.ن. من کلا می خواستم همون پاراگراف آخرو بگم ... قبلش حاشیه داشتم می چیدم :)
پ.ن.2 و این موضوع هیچ ربطی به این نداره که من از این خبر خوشحال شده باشم یا اینکه دلم نخواد خوب شه.

۴ نظر:

niyoosha گفت...

in chizayi ke mikhasti hich rabti nadasht be noon barbarie daagh!!!
manam aslaaaaaaaan delam noon barbarie dagh nemikhad! delam kababam nemikhad!:D
va tahchin albate!:D
faghat goftam ke begam delam chia nemikhad!:D

leilak گفت...

تا دسامبر که چیزی نمونده... پاشو بیا می ریم شاندیز شیشلیک می زنیم به بدن...
داری میای بی زحمت اون سی دی ماه و پلنگم از مائده بگیر بیار مردیم! :)

maede گفت...

avalan ke dooste ghashangetun nemiaaddd be salamaty guya
saniandesham ke ba man balad
?naboodi beri shandizzz chera pas

niyoosha گفت...

ba to jahaye behtari mire !
hala nemishod yekam aroumtar begi ke man nemiram?!shayadam beram hanouz!