۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

امروز رفتم خونه ی تجریش! خونه ی تجریش یه خونه ی قدیمی دو طبقه ی حیاط داره که مال یکی از دوستای علی پروش ه که می خواد بکوبتش!! اما فعلا همین جوری وله و طبقه پایینو آکوستیک کردن واسه تمرین و خلاصه ما کمی تا قسمتی از منت آقای طیبی رو کشیدن که تو رو خدا بهمون اجازه بده بریم آمفی تمرین کنیم در اومدیم :D و اما خونه ی تجریش ... خداااا. فک کن یه حوض خداااا وسط حیاطش داره که شهاب آبیش کرده بعد می شه پر آبش کرد و پاها رو گذاشت توش! این قده باحاله. هیچی دیگه امروز رفتیم اونجا ایده زدیم واسه نمایشنامه اپیزود سارا و بابک و اینا! قرار شد بهمن بنویسه. بعدشم آهنگ گوش دادیم و چایی خوردیم. در همین حین نرگس کتاب زبان اصلی ملکه زیبایی رو مرور کرد و ما فهمیدیم مترجم داغونش آخر نمایشنامه رو بیخود و بی جهت ترجمه نکرده و طبق معمول خاطره ی تلخ و اعصاب خورد کن اجرای آخر و آتیش سوزی و اینا رو دوره کردیم.

پ.ن. من اگه یه کار خوب تو این عمر بی عزتم کرده باشم همین اجرای ملکه زیبایی بوده! به خودم می بالم :D

هیچ نظری موجود نیست: