دیشب خوابت رو دیدم. خواب همهتون رو. خواب دیدم همه چی داره خوب میشه. یا حداقل اون چیزی که از نظر من خوبه. دارین برمیگردین همه پیش هم زندگی کنید. بعدش حسم تو خواب یه جوری بود که انگار تو نمیخوای. میدونی که، بعضی وقتها تو خواب وایسادی سر جات اما همه چی رو میدونی. منم دراز کشیده بودم اما همون موقع میدونستم که تو نمیخوای برگردی.
خوشحالم که این روزا خوشحالی. راستش رو بخوای میدونستم که خوشحال خواهی بود. آدمی مثل تو حتما خوشحال خواهد بود.
.
* و برای رویاهای من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر