۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام...

من زنی را می شناسم که در شهر کوچکی زندگی می کند. خودش می گوید اسمش مهتاب است، اما من پری صدایش می کنم که بگویم پری غمگینی را می شناسم. پری غمگین من از زندگی اش راضی نیست. دوست ندارد در طبقه پایین خانه مادرشوهرش زندگی کند و درِ یک کمد از خانه شان هم قفل باشد چون وسایل دیگران تویش هست و به آن بهانه هر چند وقت یک بار کسی بیاید خانه شان سرک بکشد و حتی خودش هم نداند توی آن کمدها چیست. 
پری کار نمی کند چون شوهرش می گوید بهتر است بچه ها را تربیت کنی. پری کار نمی کند اما شوهرش هم به زور به او پول می دهد. پری بعضی وقت ها که تنها خرید می رود و کارت شوهرش دستش است، به فروشنده می گوید که کمی بیشتر پول بکشد و بقیه اش را نقد به او بدهد که با آن شارژ بخرد و وبلاگ بنویسد. چون شوهرش پسورد اینترنت خانه را به او نمی دهد و می گوید خوب نیست همه ش توی اینترنت باشی.  پری مذهبی است و بدون اجازه شوهرش بیرون نمی رود. شوهرش اما می رود تهران درس می خواند و وقتی هم می آید خانه سرش توی وایبر است. پری ناراحت است که شوهرش با دخترهای همکلاسش که عکس وایبرشان هم بی حجاب است صحبت می کند. با شوهرش قهر می کند اما نگران می شود  که دوری از شوهرش باعث شود شوهرش در اینترنت فیلم های ناجور نگاه کند. پری دلش می خواهد دل به خواه شوهرش باشد اما نمی داند چه کند. هر چه از سکس می داند را از شوهرش یاد گرفته و اصلا نمی داند کار دیگری هم می شود کرد یا جور دیگری هم می شود بود. یک بار هم شوهرش وسط دعوا به او گفته از تو خوشگل تر هم بوده اند اما ما گفتیم خواستگاری تو بیاییم که سر به راه تری. پری مشاوره تلفنی می کند و نظر مشاور را در وبلاگش می نویسد و خواننده هایش بهش می گویند حرف خوبی زده یا این کار را نکن. پری آرزویش این است که  یکی از برادرشوهرهایش ازدواج کنند، شاید باعث شود آن ها از آن خانه بروند یا خواهرشوهرش ازدواج کند تا دیگر به شوهرش اسمس ندهد و همه حواس شوهرش به این نباشد که یک وقت خواهرش پول توجیبی اش کم باشد و برایش شارژ موبایل بفرستد و …
خواهر شوهر پری یک بار ازدواج کرده اما پری معتقد بوده خانواده داماد به آن ها نمی خوردند چون جاری خواهرشوهرش در مراسم عقد روسری سرش نبوده و با داماد بگو و بخند کرده. پری معتقد بوده اگر جاری خودش قرار بوده با شوهرش بگوید و بخندد آن هم بدون روسری حتما دق می کرده. خواهرشوهر پری بعد از چند ماه که آن هم کلی اش را خانه مادرش بوده طلاق گرفته. مادر شوهر پری به گوشش رسانده که دخترش در منزل شوهرش عروس نشده، این خیلی مهم بوده و پری آن را در وبلاگش هم نوشته.
پری دلش می خواهد یک بار با خیال راحت خانواده اش را دعوت کند و قبلش هزار جور ناز شوهرش را نکشد و حتما هم مجبور نباشد خانواده شوهرش را هم بگوید و بعد غصه بخورد نکند کسی آن وسط به کسی بی احترامی کند.
پری امسال برای دختر اولش به سختی تولد گرفته چون به نظر شوهرش مهم نبوده
برای تولد دختر دومش به سختی مهمانی داده چون شوهرش گفته دومی که مهم نیست اولی مهم بود که فامیل بفهمند اجاقمان کور نیست.
پری طلاق نمی گیرد چون شرایطش را ندارد
پری دو دختر دارد

پری غمگینی که در ساعت های بین خواب دختر کوچکش با پول یواشکی شوهرش با اینترنت موبایلش وبلاگ می نویسد. در شهر کوچکی در ایران. در خانواده ای متدین و مذهبی.

هیچ نظری موجود نیست: