۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

کاسه توالتی در دوبلین

توی توالت نشسته‌م. آیپد را گذاشته‌ام روی پاهایم و دارم دوبلینی‌ها را می خوانم. نمی دانم چرا وقتی پریودم و دلم درد می کنم تو توالت حالم بهتر از وقتی‌ست که بیرون نشسته‌م. کاوه خوابیده. یادم می‌آید یکی از این بارهایی که سر یک چیز دیگر یک‌هو به این نتیجه رسیده بود که من آدمی‌ هستم که همه چیز را دراماتیک می‌کنم و بزرگ‌تر جلوه می‌دهم گفت مثلا وقتی دستت می‌سوزد بلند داد می‌کشی! یا وقتی پریودی هی ناله می‌کنی. دوست داری هی دردت را اعلام کنی. طبعا من بهم برخورد. فکر کردم من قبلا هم ناله می‌کردم اما تو نبودی که بشنوی!
یاد آن شبی از هشت سالگی‌م می‌افتم که خانه مادربزرگ بودیم و دندانم درد می‌کرد. بقیه توی هال داشتند شام می‌خوردند. من توی آن اتاق طرف حیاط دراز کشیده بودم، روی یکی از آن بالش‌های گنده‌ای که فقط خانه مادربزرگ بود. از درد دندانم گریه می‌کردم. چرا آن شب را اینقدر واضح به خاطر دارم، نمی‌دانم! بعدش هزار بار دیگر دندانم درد گرفت، اما فقط آن شب یادم مانده! توی تاریکی دراز کشیده بودم و گریه می‌کردم. بعد یک هو دلم خواست بنویسم. فکر کردم اگر از دردم بنویسم حواسم پرت می‌شود. یک کاغذ و مداد آوردم توی همان نور کمی که از لای در می‌آمد، شروع کردم به نوشتن. چیزهای معمولی مثل اینکه از درد دندونم دارم می‌میرم و آخ و وای.
هنوز هم دلم که درد می‌گیرد. از آن دردهایی که کاری نمی‌توانی برایش بکنی، دراز می‌کشم و ناله می‌کنم. ناله‌ای که شبیه جیرجیر است! حالا یک نفر پیدا شده می‌گوید این ناله‌هایت دردت را به من منتقل می‌کند و وقتی کاری نمی‌توانم بکنم ناراحت می‌شوم. که من البته فکر می‌کنم ته دلش فکر می‌کند دارم خودم را لوس می‌کنم. نبوده که ببیند شب‌هایی بوده که توی اتاقم تنها بوده‌ام و برای خودم ناله کرده‌ام تا خوابم ببرد. حالا این بار نصف وقت‌هایم را روی صندلی توالت نشسته‌ام و برای خودم آرام ناله می‌کنم. حتی مثل هشت سالگی می‌نویسم. چیزهای مسخره‌ای مثل همین که آخ دلم درد می‌کند و آی و وای!
یکی از فیلم‌هایی که خیلی دوست دارم کاغذ بی خط است. هر روز که می‌گذرد می‌بینم چقدر هد/ یه ته*رانی را توی کاغذ بی خط دوست داشتم. کاوه اگر جای شوهرش بود لابد بهش می‌گفت چرا وقتی تابلوی جدیدی توی خانه می‌بینی جیغ می‌زنی. چرا همه چیز را دراماتیک می‌کنی. کاش مثل او من هم زندگی‌ام را روی کاغذ بی خط بنویسم!
.
پ..ن. نصف نوشته‌هایم از توالت و درد پریود است! چرایش را نمی‌دانم وقتی فقط یک چهارم زمان زندگی‌ام باید بهش مربوط باشد! کاش نقاش بودم یک تابلوی واژن خونی می‌کشیدم می‌زدم به دیوار خیال خودم را راحت می‌کردم! 

هیچ نظری موجود نیست: